..
يه گاز به همبرگر ميزنم و همراهش بغض قورت ميدم. هيچ كاري از دستم برنمياد، نميدونم چطوري بايد خنده رو بيارم رو لبايي كه اينهمه دوسشون دارم. اصلا نميدونم چرا اينجوريه، باهام حرف نميزنه. نميدونم الان مشكل، منم؛ يا خودش با خودش.
ميخواستم دوشنبه بهش بگم، ولي با اين حالش! نميخوام اعصابشو خورد كنم ولي مجبورم. به خدا نميتونم ناراحتيشو ببينم، من كه اين رازو دو ماهه نگه داشتم، بازم ميتونم تنهايي. ولي چاره اي نيست بايد بدونه. كاش حداقل ميدونستم وقتي ميشنوه قبول ميكنه، تازه بايد منتظر دعواهاي احتمالي بعدشم باشم. واي چقدر سختمه. خدا. دلم داره ميتركه. داره ميتركه..
فكر ميكنم خدا من تا حالا بد هيچكيو نخواستم. سرم به كار خودم بوده. جز خوبي نكردم. اگه دروغي گفتم به خودم ربط داشته و برا حفظ زندگيم تو شهري بوده كه همه همو ميشناسن. پس چرا الان آشفتم؟ چرا دوستام بم خيانت كردن؟ چرا يه هفتس از ترس حرف زدن با عشقم خواب ندارم؟ برا چيزي كه تقصير من نبوده. چرا هيچ كس منو اونجوري كه ميخوام بغل نميگيره؟ روراست، مطمئن، طولاني..
شوك ازين بدتر نبود. درو ميبندم ميدوم سمت اتاق مامان اينا و داد ميزنم بابا سوسك. خودم ميرم تو اتاق يه پارچه ميچپونم زير در و نفس نفس ميزنم. بابا ده ديقه ميگرده ولي اثري از اون تمساح گنده نيست. مامانو مامور ميكنم وايسه دم در اتاقم تا برم تو اون دسشويي صورتمو بشورم و بيام. با خودم ميگم اين يكي برا تكميل نگراني و اصاب خورديم كم بود. تو معدم ميسوزه. شاپورو از تو تخت ميذارم رو صندلي. از فكر اينكه هر لحظه فكر كنم يه چيزي لاي پشماشه ديوونه ميشم. تازه اول خرداده. تا شهريور و مهر كه هوا خنك بشه چند شب بايد تنم بلرزه. ميخوام بخوابم. ولي چه خوابي. با اينهمه فكر و خيال و يه سوسك گم شده دم در اتاق. پريشون ترين خوابه دنيا. كاش الان بغلم ميكرد تا همه فكر و خيالام بره. ديگه حتي از سوسك نترسم. وقتي حرفامو نميفهمه خيلي احساس درموندگي ميكنم. امشب لال موني گرفته بودم و واقعا درمونده بودم.
٩ مشتري مياد. خدا يه خوابه بي دغدغه ميخوام..
من با شنيدن اين جمله چشمام از تعجب گرد ميشه! يعني تا حالا نميدونست چقدر دوسش دارم؟! يعني نميدونست برام مثه جونه! من هيچ وقت از محبت و دوستت دارم دريغ نكردم. همه ميگن نذارين طرفتون بفهمه دوستش دارين چون بعدش ميذاره ميره؛ من ولي ميگم اتفاقا بذار بفهمه، كه اگه ميخواد بره زودتر بره. آدمي كه ظرفيت دوست داشته شدنو نداره لايق عشق من نيست.
من همه اين مدت نگران جفتمون بودم. حالا يكم آرومم. بالاتر از سياهي رنگي نيست.. همه اين اتفاقا به هر حال بايد مي افتاد. زندگي آسون نيست. همينه..