تو حموم دم اتاقم. دست ميكشم به مژه هام، همينطور كه ريملا رو پاك ميكنم تو آينه نگا ميكنم و به امشب فكر ميكنم. به نگرانيهام، به حرفاي كعبه، به هزار تا عكسي كه زير و رو كردم. به دعوامون.. به اينكه چقدر حالم خوب نيست. عميقا پريشونم. از گوشه ي چشم يه چيزي ميبينم كه تكون ميخوره. جيييييييييييييييييييييييغ
شوك ازين بدتر نبود. درو ميبندم ميدوم سمت اتاق مامان اينا و داد ميزنم بابا سوسك. خودم ميرم تو اتاق يه پارچه ميچپونم زير در و نفس نفس ميزنم. بابا ده ديقه ميگرده ولي اثري از اون تمساح گنده نيست. مامانو مامور ميكنم وايسه دم در اتاقم تا برم تو اون دسشويي صورتمو بشورم و بيام. با خودم ميگم اين يكي برا تكميل نگراني و اصاب خورديم كم بود. تو معدم ميسوزه. شاپورو از تو تخت ميذارم رو صندلي. از فكر اينكه هر لحظه فكر كنم يه چيزي لاي پشماشه ديوونه ميشم. تازه اول خرداده. تا شهريور و مهر كه هوا خنك بشه چند شب بايد تنم بلرزه. ميخوام بخوابم. ولي چه خوابي. با اينهمه فكر و خيال و يه سوسك گم شده دم در اتاق. پريشون ترين خوابه دنيا. كاش الان بغلم ميكرد تا همه فكر و خيالام بره. ديگه حتي از سوسك نترسم. وقتي حرفامو نميفهمه خيلي احساس درموندگي ميكنم. امشب لال موني گرفته بودم و واقعا درمونده بودم.
٩ مشتري مياد. خدا يه خوابه بي دغدغه ميخوام..
شوك ازين بدتر نبود. درو ميبندم ميدوم سمت اتاق مامان اينا و داد ميزنم بابا سوسك. خودم ميرم تو اتاق يه پارچه ميچپونم زير در و نفس نفس ميزنم. بابا ده ديقه ميگرده ولي اثري از اون تمساح گنده نيست. مامانو مامور ميكنم وايسه دم در اتاقم تا برم تو اون دسشويي صورتمو بشورم و بيام. با خودم ميگم اين يكي برا تكميل نگراني و اصاب خورديم كم بود. تو معدم ميسوزه. شاپورو از تو تخت ميذارم رو صندلي. از فكر اينكه هر لحظه فكر كنم يه چيزي لاي پشماشه ديوونه ميشم. تازه اول خرداده. تا شهريور و مهر كه هوا خنك بشه چند شب بايد تنم بلرزه. ميخوام بخوابم. ولي چه خوابي. با اينهمه فكر و خيال و يه سوسك گم شده دم در اتاق. پريشون ترين خوابه دنيا. كاش الان بغلم ميكرد تا همه فكر و خيالام بره. ديگه حتي از سوسك نترسم. وقتي حرفامو نميفهمه خيلي احساس درموندگي ميكنم. امشب لال موني گرفته بودم و واقعا درمونده بودم.
٩ مشتري مياد. خدا يه خوابه بي دغدغه ميخوام..
+ نوشته شده در ساعت 8:22  توسط جواد رمضانی |